وبلاگ دنیا

وبلاگ ما همه می تونن نویسنده شن

رمان مرگ من

1403/06/18 | 13:55 | H. A
رمان مرگ من

خسته بودم و روی تخت دراز کشیده بودم و گریه مانند مرواریدی کوتاه روی گونه ام می غلتید و می رفت پایین و میرسید به موهای خرمایی تیره ام

اهسته از روی تخت بلند شدم ومشتی محکم به اینه زدم دستم پر خون بود اما کافی نبود تیکه ای از اینه برداشتم و

از مچ تا بازو کشیدم و روی پارکت شیری براق اتاقم افتادم خون مانند اتشفشانی پر فوران می کرد

: دیگه را حت شدم تمومه

که یهو پدرم اومد و دیگه هیچی جز جیغ و داد نشنیدم و چشام سیاهی رفت و بیهوش شدم

 

read more
وبلاگ دنیا وبلاگ دنیا